English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2441 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impingement U برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
building system U اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
building unit U جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
backplane U بخشی از ساختمان کامپیوتر که حاوی تختههای مدار
angle-post U [تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
building material dealer U فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
well worn U زیاد کار کرده کهنه
well-worn U زیاد کار کرده کهنه
gigantic building U ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
dependency U [قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
coach-house U ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
building enterprise U مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
civil engineering contractor U مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
enterprise network U شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
rotonda U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
foundation soil U شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
rotunda U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
constructional feature U ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
double shell constraction U ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
block structure U ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
rotundas U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
base shear U نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
structuralize U ساختمان کردن
structuralize U تبدیل به ساختمان کردن
rebuilds U دوباره ساختمان کردن
rebuild U دوباره ساختمان کردن
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
jerry build U با مصالح ارزان ساختمان کردن
construction batalion U گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
increases U زیاد کردن
overloads U زیاد پر کردن
heightens U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
heightening U زیاد کردن
increase U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
heightened U زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
intensification U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
add زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
to give notice to quit [one's residence] U لغو کردن اجاره نامه [و ترک ساختمان]
overloads U زیاد بار کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
strain U کوشش زیاد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
add U زیاد کردن برد
make much of U استفاده زیاد کردن از
overheats U زیاد گرم کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
overworks U کار زیاد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overwork U کار زیاد کردن
adds U زیاد کردن برد
over excite U زیاد تحریک کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
overload U زیاد بار کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
overworking U کار زیاد کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
propagating U زیاد کردن پروردن
propagates U زیاد کردن پروردن
overfreight U زیاد بار کردن
adding U زیاد کردن برد
overcharged U زیاد حساب کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
overrated U زیاد براورد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
overrating U زیاد براورد کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
overrates U زیاد براورد کردن
superheat U گرم کردن زیاد
ground landlord U کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
modular construction U ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
replenishing phase U بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
homoplastic U هم ساختمان
making U ساختمان
foundation U پی ساختمان
construction U ساختمان
stance U ساختمان
built-up U پر از ساختمان
substructure U پی ساختمان
built up U پر از ساختمان
substructures U پی ساختمان
carbody U ساختمان
stances U ساختمان
mechanisms U ساختمان
mechanism U ساختمان
structures U ساختمان
types U ساختمان
structure U ساختمان
structure of an animal U ساختمان
erection U ساختمان
structuring U ساختمان
type U ساختمان
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1Arousing
1The more you care
1pedal pamping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com